در حفظ و ارتقائ بازار واحد بازار یابی را کمک کنیم
واژه بازاریابى نباید به معنى قدیمى آن، یعنى صرفاً تلاش برای فروختن،
معنى و تعبیر گردد. در تعریف نوین این واژه بازاریابى همانا تأمین نیازهاى
مشترى است
و تامین نیاز مشتری یعنی تمایل مشتری به خرید
به عبارتی شرکتی که به دنبال تصاحب بازار است بیشتر در پی دست و پا زدن
برای حفظ بقا است و یک شرکت موفق شرکتی است که به جای تصاحب بازار در پی
تحقق بازار باشد
با این تعریف مشخص میشود که هرچند وظیفه بازار یابی بر دوش واحد بازاریابی است اما انجام آن فقط بر عهده این واحد نیست
به عنوان مثال ممکن است در تشخیص بازار واحد بازار یابی موفق شود مشتری را
قانع به خرید محصول نماید ولی ممکن است در نهایت موفق به راضی کردن مشتری
به خرید نشود چرا که وقتی مشتری مثلا با واحد غیر بازاریابی تماس بگیرد با
دیدن سردرگمی و دیدن نشانه های دلسردی کارکنان مجموعه از محصول خیلی زود
متوجه اشتباه خود خواهد شد
بله در شرکتی که در پی تحقق بازاریابی صحیح است باید تعامل بین واحد ها به
نحوی باشد که به سختی بتوان کارکنان قسمت بازاریابی را از دیگر واحد ها
تمییز داد
یعنی طراحى محصول (واحد تولید) سرویس و خدمات (واحد پشتیبانی) و
برنامههاى زمانبندى شده و پیش بینی شده (مدیریت) و همه وهمه در جهت
تامین نیاز مشتری حرکت کنند
و کلیه? افراد درون سازمان به اینکه به مشتریان فکر کنند را تنها وظیفه واحد بازاریابی ندانند
در چنین شرکت هایی عکس این هم رخ می دهد یعنی تصمیمات هر یک از کارکنان
اساسا از نحوه اثرگذاری واحد بازاریابی بر مشتری متاثر است تا از شرایط
داخلی
اگر در سیستم قدیم ایجاد نیاز برای مشتری وظیفه واحد بازاریابی بود در سیستم نوین این بر عهده تمام نیروهاست
به عبارتی بازاریابی دو وظیفه دیکته شده و مهم زیر را دارد
1- شناسایی نیاز و خواسته مشتریان(یعنی مشتری چی میخواهد) که به قبل از تولید بر می گردد
2- تعین بازار هدف (یعنی محصول ما را چه کسی و چه وقت میخواهد) که در راستای تولید می باشد
و حفظ و ارتقائ بازار (شامل پشتیبانی و سرویس دهی و ایجاد نیاز برای مشتری
و...)که به بعد از تولید بر می گردد بر عهده جزء جزء عناصر یک شرکت می
باشدکه باید در روابط اجتماعی بیرون از شرکت نیر بر آن دقت شودواژه بازاریابى نباید به معنى قدیمى آن، یعنى صرفاً تلاش برای فروختن، معنى و تعبیر گردد. در تعریف نوین این واژه بازاریابى همانا تأمین نیازهاى مشترى است
و تامین نیاز مشتری یعنی تمایل مشتری به خرید
به عبارتی شرکتی که به دنبال تصاحب بازار است بیشتر در پی دست و پا زدن برای حفظ بقا است و یک شرکت موفق شرکتی است که به جای تصاحب بازار در پی تحقق بازار باشد
با این تعریف مشخص میشود که هرچند وظیفه بازار یابی بر دوش واحد بازاریابی است اما انجام آن فقط بر عهده این واحد نیست
به عنوان مثال ممکن است در تشخیص بازار واحد بازار یابی موفق شود مشتری را قانع به خرید محصول نماید ولی ممکن است در نهایت موفق به راضی کردن مشتری به خرید نشود چرا که وقتی مشتری با واحد پشتیبانی تماس بگیرد با دیدن سردرگمی واحد پشتیبانی و با دیدن نشانه های دلسردی کارکنان مجموعه از محصول خیلی زود متوجه اشتباه خود خواهد شد
بله در شرکتی در پی تحقق بازاریابی صحیح است باید تعامل بین واحد ها به نحوی باشد که به سختی بتوان کارکنان قسمت بازاریابی را از دیگر واحد ها تمییز داد
یعنی طراحى محصول (واحد تولید) سرویس و خدمات (واحد پشتیبانی) و برنامههاى زمانبندى شده و پیش بینی شده (مدیریت) و همه وهمه در جهت تامین نیاز مشتری حرکت کنند
و کلیه? افراد درون سازمان به اینکه به مشتریان فکر کنند را تنها وظیفه واحد بازاریابی ندانند
در چنین شرکت هایی عکس این هم رخ می دهد یعنی تصمیمات هر یک از کارکنان اساسا از نحوه اثرگذاری واحد بازاریابی بر مشتری متاثر است تا از شرایط داخلی
اگر در سیستم قدیم ایجاد نیاز برای مشتری وظیفه واحد بازاریابی بود در سیستم نوین این بر عهده تمام نیروهاست
به عبارتی بازاریابی دو وظیفه دیکته شده و مهم زیر را بر عهده دارد
1- شناسایی نیاز و خواسته مشتریان است (یعنی مشتری چی میخواهد) که به قبل از تولید بر می گردد
2- تعین بازار هدف (یعنی محصول ما را چه کسی و چه وقت میخواهد) که در راستای تولید می باشد
و حفظ و ارتقائ بازار (شامل پشتیبانی و سرویس دهی و ایجاد نیاز برای مشتری و...)که به بعد از تولید بر می گردد بر عهده جزء جزء عناصر یک شرکت می باشدکه باید در روابط اجتماعی بیرون از شرکت نیر بر آن دقت شود
معنى و تعبیر گردد. در تعریف نوین این واژه بازاریابى همانا تأمین نیازهاى
مشترى است
و تامین نیاز مشتری یعنی تمایل مشتری به خرید
به عبارتی شرکتی که به دنبال تصاحب بازار است بیشتر در پی دست و پا زدن
برای حفظ بقا است و یک شرکت موفق شرکتی است که به جای تصاحب بازار در پی
تحقق بازار باشد
با این تعریف مشخص میشود که هرچند وظیفه بازار یابی بر دوش واحد بازاریابی است اما انجام آن فقط بر عهده این واحد نیست
به عنوان مثال ممکن است در تشخیص بازار واحد بازار یابی موفق شود مشتری را
قانع به خرید محصول نماید ولی ممکن است در نهایت موفق به راضی کردن مشتری
به خرید نشود چرا که وقتی مشتری مثلا با واحد غیر بازاریابی تماس بگیرد با
دیدن سردرگمی و دیدن نشانه های دلسردی کارکنان مجموعه از محصول خیلی زود
متوجه اشتباه خود خواهد شد
بله در شرکتی که در پی تحقق بازاریابی صحیح است باید تعامل بین واحد ها به
نحوی باشد که به سختی بتوان کارکنان قسمت بازاریابی را از دیگر واحد ها
تمییز داد
یعنی طراحى محصول (واحد تولید) سرویس و خدمات (واحد پشتیبانی) و
برنامههاى زمانبندى شده و پیش بینی شده (مدیریت) و همه وهمه در جهت
تامین نیاز مشتری حرکت کنند
و کلیه? افراد درون سازمان به اینکه به مشتریان فکر کنند را تنها وظیفه واحد بازاریابی ندانند
در چنین شرکت هایی عکس این هم رخ می دهد یعنی تصمیمات هر یک از کارکنان
اساسا از نحوه اثرگذاری واحد بازاریابی بر مشتری متاثر است تا از شرایط
داخلی
اگر در سیستم قدیم ایجاد نیاز برای مشتری وظیفه واحد بازاریابی بود در سیستم نوین این بر عهده تمام نیروهاست
به عبارتی بازاریابی دو وظیفه دیکته شده و مهم زیر را دارد
1- شناسایی نیاز و خواسته مشتریان(یعنی مشتری چی میخواهد) که به قبل از تولید بر می گردد
2- تعین بازار هدف (یعنی محصول ما را چه کسی و چه وقت میخواهد) که در راستای تولید می باشد
و حفظ و ارتقائ بازار (شامل پشتیبانی و سرویس دهی و ایجاد نیاز برای مشتری
و...)که به بعد از تولید بر می گردد بر عهده جزء جزء عناصر یک شرکت می
باشدکه باید در روابط اجتماعی بیرون از شرکت نیر بر آن دقت شودواژه بازاریابى نباید به معنى قدیمى آن، یعنى صرفاً تلاش برای فروختن، معنى و تعبیر گردد. در تعریف نوین این واژه بازاریابى همانا تأمین نیازهاى مشترى است
و تامین نیاز مشتری یعنی تمایل مشتری به خرید
به عبارتی شرکتی که به دنبال تصاحب بازار است بیشتر در پی دست و پا زدن برای حفظ بقا است و یک شرکت موفق شرکتی است که به جای تصاحب بازار در پی تحقق بازار باشد
با این تعریف مشخص میشود که هرچند وظیفه بازار یابی بر دوش واحد بازاریابی است اما انجام آن فقط بر عهده این واحد نیست
به عنوان مثال ممکن است در تشخیص بازار واحد بازار یابی موفق شود مشتری را قانع به خرید محصول نماید ولی ممکن است در نهایت موفق به راضی کردن مشتری به خرید نشود چرا که وقتی مشتری با واحد پشتیبانی تماس بگیرد با دیدن سردرگمی واحد پشتیبانی و با دیدن نشانه های دلسردی کارکنان مجموعه از محصول خیلی زود متوجه اشتباه خود خواهد شد
بله در شرکتی در پی تحقق بازاریابی صحیح است باید تعامل بین واحد ها به نحوی باشد که به سختی بتوان کارکنان قسمت بازاریابی را از دیگر واحد ها تمییز داد
یعنی طراحى محصول (واحد تولید) سرویس و خدمات (واحد پشتیبانی) و برنامههاى زمانبندى شده و پیش بینی شده (مدیریت) و همه وهمه در جهت تامین نیاز مشتری حرکت کنند
و کلیه? افراد درون سازمان به اینکه به مشتریان فکر کنند را تنها وظیفه واحد بازاریابی ندانند
در چنین شرکت هایی عکس این هم رخ می دهد یعنی تصمیمات هر یک از کارکنان اساسا از نحوه اثرگذاری واحد بازاریابی بر مشتری متاثر است تا از شرایط داخلی
اگر در سیستم قدیم ایجاد نیاز برای مشتری وظیفه واحد بازاریابی بود در سیستم نوین این بر عهده تمام نیروهاست
به عبارتی بازاریابی دو وظیفه دیکته شده و مهم زیر را بر عهده دارد
1- شناسایی نیاز و خواسته مشتریان است (یعنی مشتری چی میخواهد) که به قبل از تولید بر می گردد
2- تعین بازار هدف (یعنی محصول ما را چه کسی و چه وقت میخواهد) که در راستای تولید می باشد
و حفظ و ارتقائ بازار (شامل پشتیبانی و سرویس دهی و ایجاد نیاز برای مشتری و...)که به بعد از تولید بر می گردد بر عهده جزء جزء عناصر یک شرکت می باشدکه باید در روابط اجتماعی بیرون از شرکت نیر بر آن دقت شود